آي آدمها كه در ساحل نشسته شاد و خندانيد
يك نفر در آب مي سپارد جان
سلام
وبلاگ خيلي زيبايي داري و ممنون از اين كه به من سرزدي
چرا وقتي كه آدم تنها ميشه غمو غصش قده يه دنيا ميشه ميره يه گوشه پنهون ميشينه اونجارو مثل يه زندون ميبينه غم تنهايي اسيرت ميكنه تا بخواي بجنبي پيرت ميكنه
اگر شلمچه را با غروبش مي شناسند دوكوهه را شـــب هايش مي شناسند. دلــت مي خواهد درتاريكــي شب، لا به لاي اين ساختمان ها پيچ و تاب بخوري، بروي، بيايي، و در اين رفتن و آمدن ها، بعضي حقايق دستگيرت شود. ياد كلام زيباي سيد مرتضا آويني افتادم، كه چه زيبا گفت:
« دوكوهه مغموم و دلتنگ ياران عاشورايي خويش است »
يا علي يازهرا