سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را گفتند خردمند را براى ما بستاى فرمود : ] خردمند آن بود که هر چیزى را به جاى خود نهد . [ پس او را گفتند نادان را براى ما وصف کن ، گفت : ] وصف کردم . معنى آن این است که نادان آن بود که هر چیز را بدانجا که باید ننهد ، پس گویى ترک وصف ، او را وصف کردن است چه رفتارش مخالف خردمند بودن است . ] [نهج البلاغه]

القدس لنا

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید ...هیچ راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور
می خواهم چشم بر همه چیز ببندم. می خواهم از یاد ببرم اشک های دخترک را در سوگ پدر آزادی خواهش، اشک های پسرک را در حرص لقمه ای نان، دست های آن زن را که هیچ نقشی از لطافت زنانه بر بومش نخورده بود و آن بچه مثل این که نمی دید، پاهایش را در خط شروع زندگی اش گرفته اند و با آن حال به دنبال مادرش می گشت، مادری که اکنون زیر انبوهبی از خاک قربانی آزمندی ها شده بود.

چشم بر همه دروغ ها، جنگ های در پس فریاد صلح، بی عدالتی ها درحجاب عدالت می بندم.
اصلا بگذار پنجره ای را که به منظره این دنیا باز می شود ببندم، پلک هایم را روی هم بگذارم و در رویا خود را بگشایم.

این جا دیگر همه چیز در گرو اندیشه من است، بال های خیال را باز می کنم و به اوج رویا می روم، آرزویی می کنم:
ای کاش انسان نگاهی به پشت سرش می انداخت-نگاهی عمیق-و می دید به قول دکتر شریعتی زنده است زندگی نمی کند و ای کاش انسان می فهمید زندگی کردن چیست!

در سرزمین خیالم روزی را می بینم که دیگر انسان شعرها را معنا نکند، روزی که انسان عشق را معنا نکند، روزی که انسان صداقت، دوستی، زندگی، عدالت را معنا نکند بلکه همه اینها معناگر انسان باشند.
روز هایی از راه برسند که انسان بچگی خود را در میانه راه زندگی پشت در فراموشی نگذارد، لحظاتی که انسان بی وفایی، دروغ، مادیت، بی رنگی را از فهرست واژگان تزویرش پاک کند.
به انتظار روزی بنشینم که انسان ها ببینند آسمان آبی است و چه زیباست پرواز پرنده ها در آسمان و آنگاه بشکنند همه قفس ها را!
روزی که بخندد سهراب در پس چهره مرداب.




محسن ::: پنج شنبه 85/2/14::: ساعت 4:1 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 18


بازدید دیروز: 3


کل بازدید :75481
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<