کجایند عرب های پا پتی مرد نما تا این شیر زن و ببینن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هزار کودک همسایه را به خاطر می آورم
که گل میخک بر سینه زدند
و در آتش باران بمب و راکت
پله های زیرزمین را گم کردند و لاجرم
از نردبان ستاره ها به ملکوت آسمان رفتند.
هفت دقیقه بعد آن طرف تر
طرحی از اندام ما بر دیوار بود
که طولی نمی کشید
در سایه موشک باران محو شود
ما سه نفر بودیم
نشسته بودیم
که صبور و فروتن موشک
از در وارد قهوه خانه شد!
می دانید!
جاز نبود، مجاز هم نبود
آن جا فقط انفجاری بود
که ما منفجرش شدیم
می خواستند
سرنوشتم را
با تقدیر تلخ چفیه ام
- که هماره
نقشی از زنجیرهای به هم پیوسته است-
پیوند دهند
کوشیدند چشمانم را نیز
با آن بپوشانم
اما نگاهم
هیچ گاه دست از تحقیرشان برنداشت
( از دفتر خاطرات یک کودک فلسطینی )
او هر شب
در دفترچه خاطراتش می نویسد
از گلوله ای که می گذرد از کنار پنجره اش
از کشته شدن مادرش می نویسد
از ترسهایش
از کابوس های شعله ورش
دخترک فلسطینی
هر شب در دفترچه خاطراتش می نویسد
با دردهایش
کابوس هایش را تسکین می دهد
دخترک داشت خاطراتش را می نوشت که
بولدوزرها بر دفترش ریختند و بر خاطراتش
حالا دخترک خفته است در زیر خاک
فراموش شده
دخترکی که روزی خاطرات ناتمامش را می نوشت
حالا بر قبرش
بچه های اسرائیلی بازی می کنند و آواز می خوانند
بچه هایی که نمی دانند غم فردا یعنی چه
و نمی دانند
جایی که آنان بازی می کنند مصادره شده است
و ما (اعراب)
همچنان به حمایت از اسرائیل ادامه می دهیم
روزی ده میلیون دلار
و شعار می دهیم
همه انسان ها برابر آفریده شده اند
و دخترک و مادرش را فراموش کرده ایم
روزی ده میلیون دلار
به اسرائیل می فرستیم
روزی ده میلیون دلار!
داکتر لیلا یاغی ، شاعر اردنی
ترجمه: برخوردار